مرور اتفاقات این سال پاسخ پرسش بالا را مشخص میکند.در عراق، آمریکا کمکم دارد آماده میشود تا نیروهایش را از این کشور خارج کند. امسال انتخابات پارلمانی در عراق برگزار شد و اکثر عراقیها به رهبران سیاسیشان و بهخصوص نوری مالکی نخستوزیر عراق رأی دادند. نتیجه این انتخابات در نهایت نشان داد که بعضی از مقامات آن کشور در سمتهای خود ابقا شدهاند. در سوریه اتفاق خاصی در این سال نیفتاده است. حتی کشورهای لبنان، عربستان سعودی و کشورهای دیگر حوزه خلیجفارس از جمله یمن هم امسال شاهد وقوع تحول عظیمی نبودند.
در مصر با وجود اینکه انتخابات پارلمانی برگزار شد اما تغییر زیادی ایجاد نکرد و حتی بر دولت حاکم در قاهره هم تأثیر زیادی نگذاشت. در اردن هم انتخابات پارلمانی برگزار شد اما احتمالا باید بگوییم که 2010 سال برگزاری انتخاباتی بینتیجه و غیرضروری بود. از سوی دیگر، در کشورهای لیبی، تونس، مراکش و بیابانهای صحرا هم اتفاق خاصی نیفتاد. سودان در سال2010 با تهدیدهای بیشماری روبهرو بوده و هنوز هم هست و بدهبستانهای زیادی بهصورت آشکار و پنهان بین مقامات آن صورت گرفته است. نکته عجیب این است که همهپرسی در سودان طبق برنامه برگزار و در نهایت باعث جدایی بخشهای شمال و جنوب آن کشور خواهد شد.
باید گفت که این فلسطین بود که در سال2010 شاهد تحولات مهمی بود. روی هم رفته، فلسطین مرکز درگیریها و ناآرامیها در منطقه خاورمیانه به حساب میآید. نمیتوان گفت که تحولی در فلسطین اتفاق نیفتاده است. در سال2010 میلادی، باراک اوباما رئیسجمهوری آمریکا از رژیم صهیونیستی درخواست کرد که بهمنظور آغاز یا ادامه مذاکرات با مقامات فلسطینی، توسعه شهرکسازیها در بیتالمقدس شرقی را متوقف کند اما بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس، به سخنان باراک اوباما توجهی نکرد و با توسعه شهرکسازیها در سرزمینهای اشغالی، روند گفتوگوهای صلح با فلسطینیان را به بنبست کشاند؛ بنابراین، هیچچیزی تغییر نکرد.
2010 سالی بود که جهان عرب با اتفاق خاصی روبهرو نشد. مقامات کشورهای عربی بهصورت فردی و جمعی هیچ اقدامی برای حل مشکلاتشان انجام ندادند و فرصتهایی را که میتوانستند از آنها برای حل چالشهای منطقهای و از جمله مسائل فلسطین، عراق، سودان، لبنان و جاهای دیگر استفاده کنند، از دست دادند.
جهان عرب کاری را انجام داد که فکر میکرد بهترین گزینه برای حل مشکلاتش است. مقامات عربی صبر کردند تا ببینند مقامات کشورهای دیگر چه کاری انجام میدهند و از آنها خواستند که دست به کار شوند و مسئولیت اقداماتشان را بر عهده بگیرند اما وقتی نتوانستند کاری از پیش ببرند، با تعجب خودشان را بیگناه دانستند.
مشکلات داخلی کشورهای عربی از جمله سیستم ضعیف آموزشی و خدمات بهداشتی، شهرنشینی لجامگسیخته و نابرابریهای اجتماعی چگونه حل خواهند شد؟ متأسفانه کار زیادی در این رابطه نمیتوان انجام داد، بهدلیل اینکه اینها مسائل پیچیدهای هستند و پرداختن به آنها دشوار و خطرناک است. بنابراین، سال2010 میلادی در بیشتر کشورهای عربی هم مانند سالهای گذشته بود؛ بهصورتی که فقط راهحلهای موقت مورد استفاده قرار گرفت اما نقصهای ساختاری همچنان باقی ماند و بر طرف نشد.در مورد سیاستهایی که مقامات عربی به کار میبرند، واقعیتهایی وجود دارد که به ما یادآوری میکند آنها روش «کار زیادی انجام نده» را بهترین و مناسبترین روش برای حل مشکلات جهان عرب میدانند. روی هم رفته آنها میگویند که دههها از این روش استفاده کردهاند.
جهان عرب شبیه یک چرخدستی است که کاملا از سیب پر شده است. اگر به سرعت آن را حرکت بدهید، سیبها زمین میریزند و همه جا پخش میشوند. هنگامی که ثبات جهان عرب به هم میخورد، همانطور که در حمله عراق به کویت و اشغال آن کشور شاهد بودیم، سیبها روی زمین افتادند و همه سعی کردند با مداخله در اوضاع، هر قدر که میتوانند سیب جمعآوری و چرخ را دوباره مرتب کرده و از حرکت بیشتر آن جلوگیری کنند. اما عربها احساسات نهفتهشان را چگونه نشان میدهند؟ اگر خشم و ناامیدی آنها افزایش پیدا کند، در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر تمام این احساسات ترکیب شده به نقطه اوج برسند و ناگهان انفجاری رخ دهد، نتیجه آنچه خواهد شد؟ افرادی که واقعبین هستند در این رابطه میگویند جهان عرب همیشه خشمگین بوده و تنها کاری که شما میتوانید انجام دهید این است که به مقامات عربی بگویید خشمشان را کنترل کنند.با روشی که مقامات عربی در پیش گرفتهاند، پیشگویی اینکه در سال2011 چه اتفاقی خواهد افتاد، دشوار نخواهد بود.
باراک اوباما در آخرین سالی که بهعنوان یک رئیسجمهوری آزادی عمل دارد، دوباره سعی خواهد کرد که به مقامات عربی و صهیونیستی فشار آورد تا مشکلاتشان را حل و فصل کنند، بنابراین به کمک نیاز خواهد داشت. موفقیت در این راه به این بستگی دارد که رهبران عرب خطرپذیر باشند اما آنها اینطور نیستند. رهبران رژیم صهیونیستی از عدمخطرپذیری عربها بهعنوان عاملی برای تبرئه خودشان استفاده میکنند. تقاضای مقامات فلسطینی و عربی از صهیونیستها برای توقف کامل شهرکسازیها نتیجهای در پی نخواهد داشت. آمریکا نیروهای خودش را از عراق بهطور کامل خارج خواهد کرد.
جهان عرب به جای اینکه از خروج نیروهای آمریکایی از عراق بهعنوان فرصتی برای درمان زخمهای عراقیها استفاده کند، اگر اوضاع را بدتر نکند فقط نظارهگر افزایش درگیریها در آن کشور خواهد بود. جنوب سودان به یک کشور مستقل تبدیل میشود ولی هیچ کس به اهمیت این موضوع پی نمیبرد. مشکلات شمال و جنوب سودان در صدر اخباری قرار خواهد داشت که از داخل آن کشور به گوش میرسد و به مسائل 7 سالاخیر از جمله منطقه آبیه، درآمدهای نفتی، تعیین مرزها، استقرار نیروهای مسلح و موضوعات دیگر مربوط میشود. اگر مشکلات سودان معمولی یا شدید باشند، جهان عرب هیچ اقدامی برای برطرف کردن آنها انجام نخواهد داد. این البته بخشی از ماجراست و در نقاط دیگر جهان عرب ممکن است زندگی بهصورت عادی جریان داشتهباشد.
پیامدهای تحولات جهان عرب بسیار چشمگیر نخواهد بود. احساسات نهفته مردم روز به روز تقویت میشود و اعتقادشان محکمتر خواهد شد اما این کار تا چه زمانی ادامه مییابد؟ تا هنگامی که به یک نقطه اوج و تحول برسد. اما این نقطه اوج کجاست؟ آیا هنگامی که فارغالتحصیلان دانشگاهی کارایی نداشته باشند، تحول صورت گرفته است؟
آیا زمانی که بیماران از رفتن به بیمارستان بترسند، تحولی در سیستم ضعیف درمانی صورت گرفته است؟ این در حالی است که بسیاری از مریضها از رفتن به بیمارستان میترسند. هنگامی که پول شام یک نفر میتواند شکم هزاران گرسنه را سیر کند، آیا این نشانه تحولی در عرصه نابرابری اجتماعی است؟ هیچ کس این را نمیداند. زیبایی این موضوع در این است که هیچ کس نمیتواند بگوید که تحول و نقطه اوج در کجا قرار دارد. شما فقط وقتی میتوانید از تحول باخبر شوید که از آن عبور کنید و این خیلی دیر خواهد بود.
الاهرام